آرتینآرتین، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 26 روز سن داره

شازده كوچولوی ما آرتین

مامانٍ آرایشگر

مو فرفری من دیروز بردمت حموم و شما رو از موهای بلند نجات دادم. هرچند خودم خیلی موهاتو دوست داشتم ولی موهای پشت سرت همش گره میخورد و موقع شونه کردن اذیت میشدی. این هم هنرنمایی مامان  Before After قیافت خیلی مظلوم شده. البته در ظاهر. ولی خودت روز به روز شیطون تر و شلوغ تر میشی. عزززززززززززززززززیززززززززززززززززززززززمی ...
24 دی 1391

شانزده ماهگی آرتین خان اول

١٦ ماه با عشق گذشت. نازنین من شانزده ماهگیت مبارک با 3 روز تاخیر اومدم تا برات پست بذارم. این چند روزه به اینترنت دسترسی نداشتم. دو روز تعطیلی آخر هفته رو با دوستامون رفته بودیم آهار (نزدیک فشم). بمیرم برات که سرفه می کنی و آبریزش داری. کمی سرماخورده بودی. هفته پیش بردمت دکتر گفت گلوت عفونت نداره به علت آلودگی هوا حساسیت پیدا کردی. هنوز هم خوب نشدی. خیلی مستاصلم. دلم برات میسوزه بد سرفه میکنی. به امید بهبودی شما پسر قشنگم.                                       راستی...
16 دی 1391

عکس آتلیه

عشق مامان در تاریخ 28 مهر برای عروسی عمو محمدرضا و خاله شقایق رفتیم آتلیه. ولی عکسات دیر به دستم رسید. البته چون از صبح با بابا اینور و اونور رفته بودی خیلی خسته بودی و تحمل عکس گرفتن نداشتی. یک کم چهره ات خسته اس. ولی من خیلی دوسشون دارم. این هم از عکسهای گل پسری مامان   ...
5 دی 1391

دوازدهمین مروارید و روزانه های جیگر طلا

شیرین زبونم نمی دونی چطوری با شیرین زبونی هات دلبری می کنی. از روز پنجشنبه شروع کردی به حرف زدن. البته با زبون خودت. ما که نمیفهمیم چی میگی . ولی خیلی شیرین صحبت میکنی. من و بابا هم مرتب قربون صدقه ات میریم. فکر کنم فرانسوی صحبت میکنی. خیلی تو کلماتت ژ به کار می بری. دهنت رو طوری باز و بسته میکنی که دلم میخواد اون لباتو بکنم و بخورم. عشق منی. -دیشب، اول دیماه، برای اولین بار با بابا احسان رفتی حموم و کلی آب بازی کردی. اینطوری خیلی خوبه تو این فاصله من به کارهام میرسم و بعد هم سریع بهت لباس میپوشونم و دیگه شما موقع لباس پوشوندن غر نمیزنی. - تو این دو سه روزه خدا رو شکر خوب غذا خوردی. - عاشق ویفر، بیسکویت...
2 دی 1391
1